توسعه و تحول در زمینههای جهانی شدن تولید کالا و خدمت (مهندسی، IT ، پولی و مالی و بانکی، فنآوریهای پیشرفته، پزشکی) و تجارت، با انرژی حاصل از گردش پول و بهرهزایی منابع پولی شتاب میگیرد. در این فرایند، «حجم پول» از تاثیر و دخالتی بسیار کمتر از سیاستهای مالی برخوردار است. این به معنای آن است که موسسههای مالی و اعتباری و بانک و صندوقهای ثروت ملی، بازنشستگی و تامین اجتماعی، به جای آنکه «حجم منابع پولی در اختیار» را به عنوان موثرترین متغیر در موفقیت خود تلقی کنند، لازم است تا بر عناصر و متغیرهای دیگری چون سیاستهای مالی، مدیریت، دانشگری و دانشمحوری، یادگیرندگی، توسعه منابع انسانی و ضرورت جاری سازی مدیریت دانایی تاکید کنند.
مطالعهای نه چندان مطول بر ساختارها و زیرساختهای تحول و فرایندهای گذر از تمدن صنعتی به جامعهی فراصنعتی،که به تقریب به بازه زمانی طول عمر و درک عینی ما نیز ارتباط مییابد، میبینیم که این دور عبور از تمدن صنعتی به جامعه فراصنعتی همراه با جهشهایی خاص و پدیدهایی ویژه در بخشهایی چون اطلاعات، تخصصگرایی محض، IT و شتابهای فنآورانه و محض و از سویی دیگر، پیدایش کسب و کارهای نو، سازماندهی جدید ساختهای اقتصادی در تجارت جهانی که همه برپایهی جهانِ جهانی شده شکل گرفتهاند محقق شدهاند. امر جهانِ جهانی شده سببی است تا کشورها، احساس کنند که حضور و نقشآفرینی آنان در تولید، تجارت و گردش منابع سرمایهای و مالیاشان مستلزم نقش آنان در ساز و کارهای جهانی و به عنوان کنشگری جهانی است. به مفهوم دیگر، آنچه که امروز و در هر فرایند اجتماعی، نماد توسعه و پیشرفت تلقی میشود، موضوع جهانی فکر کردن و جهانی عمل کردن است. تفکر وعملی که کشورها را به تحصیل منافع ملی و سهماشان از منافع جهانی نزدیک میسازد.
رویکردی این چنین که در سطح جهان مطرح و ناظر بر رفتارهای سازمانی کشورهاست، ضرورت توجه به چندین فاکتور را در دستور کار قرار میدهد. فاکتورهایی چون: توسعه منابع انسانی، تعمیم دانشگری و دانشمحوری به روندهای رفتار اداری سازمانها و ضرورت پرداختن به مدیریت دانایی. به طور طبیعی، این مفهومها، جزو مفهومهای تازه مدیریتی هستند و اکنون دارای لایهای از گرد و غبار تاریخ نیز شدهاند اما آنچه که حایز اهمیت است و به نظر میرسد که در هر زمان داستان تازهای باشد،مسالهای به شرح زیر است.
ضرورت التزام به تفکر دانایی محور و توسعه دانایی به عنوان راهبردی مدیریتی، پذیرفته شده است، اما مساله تازه را در این باید دید که «سقف و سطح و کیفیت و عمق»آنچه که «سازمان باید بداند» در شکافی با «آنچه که سازمان میداند»کجاست؟ در واقع مساله این است.
پدیداری این مساله نیز بر اثر عاملهایی همچون: شتاب دادهها، کثرت و تنوع و حجم دادهها و منابع برونداد دادهها اتفاق میافتد ضمن آنکه در کنار فاصله بین آنچه که سازمان میداند و آنچه که سازمان باید بداند، به یک فاصله دیگر نیز باید اشاره داشت و آن، اینکه هر سازمان باید دقیقاً بداند بین آنچه که یکسازمان میتواند انجام دهد و آنچه که باید انجام دهد، چه روندهایی وجود دارد.
فرایند مدیریت دانایی، نه فقط برای تمامی سازمانها با هر عنوان و موضوع فعالیت است که اولویتی محض نیز برای موسسههای مالی و اعتباری و نهادهای پولی است. فضایی که در سطح جهان، هر کنشگر حوزه اقتصادی، به ویژه آنجا که با امر سرمایهگذاری پیوند دارد، دوچندان، با اهمیت ساخته است. کاربرد سرمایه پولی و مالی، با ضریب بهرهوری بالا و ریسک کم، مساله امروز نهادهای پولی ـ مالی و اعتباری است که عملاً با «دانایی» و «دانایی برای توانمندی در عملیات» گره و پیوند خورده است.
امروزه، تشخیص بازارها، برپایهی «داده»ها صورت میگیرد و در نتیجه اتخاذ «روش مناسب برای تحلیل دادهها» وجود کوششی «دانش محور» را طلب میکند. در کنار آن میباید به «امر هدفگذاری» نیز اشاره کرد که آن هم، بدون نقشآفرینی «دانایی» برای انتخاب «هدف» و تحلیل «توانمندی» برای «عمل و اقدام»، محقق نخواهد شد.
صندوقهای ثروت ملی کشورهای مختلف، به طور عمده با حساسیتها،الزامهای خاص ارزشی و تعهدهای جامعهای مواجه هستند. هیچ صندوقی نمیتوان یافت که «تعهدی بزرگ» را بر «دوش» نداشته باشد. و همین «بار امانتی» است که افتخار هر مجموعه از صندوقهای ثروت ملی، صندوقهای بازنشستگی و ...، سربلند بیرون آمدن از «هدفگذاری» و «عمل و اقدام» در راستای «هدف»های موضوع فعالیت خود است.
به صندوق نروژ بنگریم که «عمل و اقدام» آن در جهت تامین «هدف»ی است که باید جانشین درآمدهای نفتی در بودجه این کشور باشد. موضوعی که پس از رخداد و کشف رابطه «بیماری هلندی» سعی در قطع ارتباط بودجه با درآمدهای نفتی شد .1
کوشش صندوقهای ثروت ملی در تامین «هدف»های خود، کوششی است که در قالب مقوله «مدیریت دانایی» انجام میدهند. اینان کوشش دارند تا تلاش پیوسته، همگن و پیداری را برای شناسایی «منابع داده»، «منابع دانایی و مهارت حرفهای و تخصصی»، به ویژه در فضای بیرون از سازمان، معمول دارند. ضمن این اقدام، میکوشند تا با شناسایی «منابع انسانی» درون سازمان و کشف قابلیتهای آنان، همواره در جهت «دانش و مهارتافزایی» آنان بکوشند. به روز نگهداشتن دادههای آنان و برپا کردن دورههای آموزشی با تاکید بر ارتقای ظرفیتهای حرفهای، بخشی از تلاش آنان را برای افزودن بر خزانه «دانایی و دانش» سازمان متبوعشان تشکیل می دهد.
اما و بیشتر صندوقهای ثروت ملی، روندهای حرفهای فعالیتهای خود را از طریق بهرهگیری از «ظرفیتهای کارشناسی جهانی» تامین میکنند و به این ترتیب خود را در «مجموعه دانایی جهانی» قرار میدهند. این اقدام، اقدامی در کنار استفاده از «ظرفیتهای کارشناسی ملی» است. اقدامی که حتی موجبی برای ایجاد همسطحی بین منابع و ظرفیتهای کارشناسی ملی، با «تجربههای جهانی» میشود. امروزه و در سطوح کلی و در تنوعی از سازمانها که دارای ارتباطهای حرفهای با سامانهها و سازمانهای مشابه خود در سطح بینالمللی هستند (به مانند صندوقهای توسعه و صندوقهای ثروت ملی)، مدیریتها کوشش دارند تا به پشتوانه اتخاذ هدفهای روشن و مبتنی بر شاخصهای کارشناسی شده و عملیاتی و نگاهی مثبتگرایانه، مبادرت به جاری سازی امر «دانایی محوری» در سطوح مختلف «تصمیمسازی، تصمیمگیری و اجرا» نمایند. اینان این باورمندی را در خود پرورش دادهاند که با انتخاب داناترین سرمایههای انسانی، به وجهی پایدار مبادرت به «ترویج فرهنگ و اندیشه دانایی محوری» نمایند.
درس آموخته شده در این خصوص به ما میگوید که ؛ هوش جمعی و دانایی جمعی، همیشه قابلیتی بیش از اثر قابلیتهای موردی و فردی افراد دارد. بر این اساس باید به این مفهوم اندیشه داشت که: باید فرصت، مدل و نحوه بهرهگیری از آموختهها و داناییها را فراهم آورد.
1- به منظور کسب اطلاع بیشتر در این زمینه، به مقالههای تحت عنوان «با صندوقهای ثروت ملی آشنا شویم» ـ در همین سایت ـ مراجعه فرمایید.